اولین سفر دریا
بالاخره برنامه مون جور شد و تونستیم بریم شمال تا شما دریا رو از نزدیک ببینی، قبل از این به چاله آب بزرگ میگفتی دریا😉 صبح یکشنبه با مامانی و بابایی و خاله سادات به سمت آمل راه افتادیم. توی مسیر هم خیلی خوش گذشت ، وارد تونل ها که میشدیم کلی دست میزدی و هوهو میکردی، بابا سمت چپ نشسته بود و شما منتظر پیچ های چپ بودی تا خودت رو محکم بندازی روی بابا و بابا قلقلک کنه. ظهر رسیدیم ویلای خاله و بعد از ناهار اولین جایی که رفتیم امامزاده عبدالله نزدیک خونشون بود. توی مسیر رفت شما یه دمپایی برق برقی دیدی و گیر دادی که میخوامش. وقتی برگشتیم مغازه رو پیدا نکردیم و با ناراحتی و قهر شما برگشتیم خونه. فردا صبح ناهاررو آماده کردیم و ...